ای عَلَم کبر برافراخته
تاج تواضع ز سر انداخته
هر که به این تاج نشد بهرهور
به که نیابند ز خاکش اثر
بر همه خلق تقدم تو را
وجه شرف نیست به مردم تو را
باد به خود کرده، ولی وقت کار
پوست کَنَد از سر تو روزگار
گشت چو از باد قوی، گوسفند
پنجه قصاب از او پوست کَند
نیست تو را نقد خرد در کنار
زان نکنی رسم تواضع شعار
(وحشی بافقی)
دلخوش از آنیم که حج میرویم / غافل از آنیم که کج میرویم
کعبه به دیدار خدا میرویم / او که همینجاست کجا میرویم ؟
حج به خدا جز به دل پاک نیست / شستن غم از دل غمناک نیست
دین که به تسبیح و سر و ریش نیست / هرکه علی گفت که درویش نیست
صبح به صبح در پی مکر و فریب / شب همه شب ناله و امن یجیب
واختم لی بالخیر...
دلا این عالم فانی به یک ارزن نمی ارزد
به دنیا آمدن بر زحمت رفتن نمی ارزد
اگر صد سال در دنیا همه شهد و شکر نوشی
به آن یک ساعت تلخی جان کندن نمی ارزد
اگر بر فرش ایوان تکیه سازی شب و روز
به خشت زیر سر اندر لحد خفتن نمی ارزد
هزاران سال اگر بر تخت عود بنشینی
به آن یک لحظه در تابوت خوابیدن نمی ارزد
اگر ملک سلیمان را رسد بهرت به آسانی
به مار و مور و عقرب هم قرین گشتن نمی ارزد
جاریست هنوز در زمین خون خدا
خونی که شکوفا شده از کرببلا
ای منتقم حسین(ع) کی می آیی
مختار شده دلخوشی جمعه ی ما
این الطالب بدم المقتول بکربلا ...